در دهه ۹۰، صداوسیما سه مدیر مختلف به خود دید که با میدان دادن به جوانترها و ایدههایشان، سرمایههای اجتماعی زیادی را بدست آورد و از سویی با اتخاذ تصمیمات مقطعی، برخی از سرمایههای اجتماعی سازمان خود را از دست دادند.
علاوه بر این ارگان مهم، در عرصه وسیع سینما و شبکه نمایش خانگی که در نگاه عمومی، بسترهایی با سختگیری کمتر نسبت به صداوسیما هستند نیز سرمایه اجتماعی زیادی خلق شده و یا از بین رفته است. اوج آزادی ارائه محتوا را نیز گسترش امکانات و بسترهای مرتبط با فضای مجازی باید دانست که دردسترسترین فضا برای ورود همگان به عرصه ارائه محصول رسانهای محسوب میشود. در همین دهه ۹۰، پلتفرمهای مختلف فضای مجازی نیز در برهههای مختلف، سرمایه اجتماعی ایجاد کرده و یا از بین برده است.
فارغ از تفاوتهای رویکردی، هم در صداوسیما و هم در دیگر ساختارهای عنوان شده، سطح بالای تأثیرگذاری اجتماعی به وضوح دیده میشود. در واقع میتوان اذعان داشت صداوسیما در یک سو و سایر عرصههای مذکور در سوی دیگر، شرایط مشابهی در وجه تولیدمحتوای اثرگذار - یا به تعبیر عمومی آن وایرال - دارند.
با این نگاه، نیاز است به این مسئله پرداخت که تفاوت صداوسیما با سایر بسترهای کلان تولید محتوا چیست که هیچکدام از خروجیهای رسانهای تولید شده در سایر بسترها، به اندازه مجری-خبرنگار یکی از صدها آیتم خبری صداوسیما در دنیا جدی گرفته نمیشوند.
تحلیلهای متنوعی درباره این وجود دارد که چرا مجلس عوام انگلیس، خبرنگار ۳۷ساله صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران را تنها بهخاطر تولید یک آیتم خاص تحریم کرده است؟ اما در پس این تحلیلها، نکته مهم آن است که مسئولان کشور باید بیش از پیش درباره سرمایههای اجتماعی حاکمیت حساس باشند.
با وجود ظرفیت اعجابانگیز فضای مجازی در برجسته کردن اشخاص یا مسائل و با وجود تولیدات شاخص در بسترهای غیر از صداوسیما که اتفاقاً در پازل مبارزه با استکبار و فرهنگ غرب هستند، چطور قرعه تحریم به نام یک خبرنگار افتاده است؟ اصلاً چگونه است که همزمان با تلاش مضاعف جریان رسانهای غرب برای جلبنظر ایرانیان و ناتوان جلوه دادن صداوسیمای جمهوری اسلامی، بهیکباره چنین اتفاقی رقم میخورد؟
پاسخ این پرسشها، بیش از هرچیز یادآور این مسئله است که تریبونهای رسمی چه جایگاهی در نزد افکار عمومی دارند. در طول حدود دو سال از شیوع کرونا، با توجه به ضرورت انتقال آموزههای مراقبت اجتماعی، صداوسیما را میتوان موفق در انجام مأموریت خود دانست. پیشتر نیز در شرایط ملتهب فتنه سال ۸۸ و لابهلای برنامههای مختلف و کنداکتور شلوغ تلویزیون و رادیو، یک اعلان ساده از سوی صداوسیما، تجمع عظیم مردمی در نهم دی ماه را رقم زد.
جمعبندی آن است که مرور این رویکرد تحلیلی، بیش از همه به مسئولانی توصیه میشود که بدون توجه به عواقب اظهارنظرشان، هزینههای سنگین برای سرمایه اجتماعی نظام میتراشند. خواه نماینده مجلسی باشد که با ادبیات متکبرانه درباره آلات موسیقی اظهارنظر میکند و هنرمندان را نادیده میگیرد، خواه رئیس مجلس باشد که بدون توجه به شرایط ملتهب رسانهها و جامعه درباره وضعیت سربازان، موضع غلطی را از تریبون اعلام میکند و بعد درباره صحت صحبت خودش تحقیق میکند.
در واقع اگر مفهوم سیاست را «چارهاندیشی برای اداره امور» تعریف کنیم، سیاستمدار را نیز باید به عنوان «چارهاندیشِ پیشبرد امور جامعه» شناخت.
با این نگرش، پذیرش هزینههای سیاستورزی غلط مسئولان در سطوح مختلف، برای قاطبه مردم بسیار سخت است؛ زیرا با تکیه بر مفهوم چارهاندیشی، دیگر آزمون و خطا به عنوان یک ارزش محسوب نمیشود؛ چراکه با پیشبرد امور از دریچه اندیشه و طرحهای مبتنی بر اندیشهورزی، نیازی به اینگونه آزمون و خطا کردن مسئولان برپایه ایدههای خام و یا نظرات شخصی نخواهد بود.
نظر شما